معیارهای سنجش میزان رشد پلتفرم ها
شما تبدیل به آن چیزی می شوید که اندازه گیری و ارزیابی می کنید. تجربه نشان دادخ است که شایع ترین دلیل شکست و ناکارآمدی استارتاپ ها، تمرکز روی معیارهای رایج اما نامناسب است. نه تکنولوژی و نه توانایی های سازمانی شما، نمی توانند تعیین کننده کسب و کاری باشند که راه اندازی می کنید. معیاری که سعی می کنید در آن به بهترین وضعیت برسید، بزرگترین و تنها عامل تعیین کننده کسب و کاری است که در نهایت راه اندازی می کنید.
طراحی معیار (Metric) :
اهمیت انتخاب معیار صحیح بیشتر از چیزی است که فکر می کنیم. این معیارها، بی شباهت با قصد و نیت یک فرمانده در ارتش نیستند. در جنگ، متغیر ها و اتفاقات پیش بینی نشده زیادی وجود دارد که نمی توان از قبل برایشان برنامه ریزی کرد.
هدف فرمانده، قانون ساده ای است که به سربازان کمک می کند تا تصمیماتی فردی و محلی بگیرند تا آنها را به هدفی مشترک و بزرگتر دست یابند. معیار ها نیز به همین صورت عمل می کنند. به محض مشخص شدن یک معیار، تمام افراد گروه فعالیت های خود را حول این معیار شکل می دهند و برای بهبود وضعیت کسب وکار در راستای آن معیار کار می کنند.
گاهی، در اختیار داشتن داشبورد بزرگی با گراف های چندگانه که صد ها موضوع را دنبال میکند، امری رویایی به نظر میرسد. اما سازمان ها، گروه ها یا اشخاص برای اینکه واقعا عملکرد موثری داشته باشند، باید تنها روی بهینه سازی برای یک معیار تمرکز کنند. در نتیجه، تشخیص و طراحی معیار صحیح، امری حیاتی برای کسب وکار است. اکثر مواقع، دیدگاه کلی زیر درست است:
اگر از کسی بخواهید که برای بیش از یک معیار بهبود ایجاد کند، او را به سوی شکست سوق می دهید.
غالبا نسبت ها (نسبت یک معیار به معیار دیگر) به ما کمک می کنند تا چند تغییر را در یک معیار بگنجانیم؛ چه نسبت های مالی که مدیران کسب و کارهای سنتی آنها را پیگیری می کنند و چه نسبت DAU ( اعضایی که هرروز فعالیت دارند) بر MAU (اعضایی که ماهی یکبار فعالیت دارند) که برنامه نویسان از آن استفاده می کنند. نسبتها اهمیت بالایی دارند زیرا بیشتر نشان دهنده میزان تمرکز هستند و نه کمیت.
معیارهای کسب و کار های خطی (Pipe) :
بحث معیارها به طور خاص در دنیای پلتفرم ها و کسب و کار های شبکه ای، اهمیت دارد. کسب و کارهای پلتفرمی از کسب و کارهای خطی و سنتی، خیلی پیچیده تر هستند. کسب و کارهای خطی، جریان های ارزشی یکطرفه را بهینه سازی می کنند. بنابراین گذر از گلوگاه ها میتواند به روند این جریان کمک کند. طبیعتا معیارهای اصلی برای کسب و کارهای پایپ، اندازه گیری میزان همواربودن جریان و/یا تعداد گلوگاه ها است.
گردش موجودی، یکی از چنین معیارها است که برای بررسی اینکه هرچندوقت یکبار جریان کالاها یا خدمات از پایپ عبور می کنند مورد استفاده قرار میگیرد. تمامی نسبت های ورودی/خروجیِ برای تیم های میانی پایپ، به منظور فهمیدن میزان جریان و شناسایی گلوگاه ها به کار میروند.
معیارهای پلتفرم ها:
تعیین معیارها برای پلتفرم ها بسیار پیچیده تر است زیرا جریان های چندسویه در آنها وجود دارد. به علاوه، این معیارها به دلیل وجود اثرات شبکه ای، به یکدیگر وابسته اند. برای مثال بهینه سازی فعالیت ها در سمت تولیدکننده ممکن است تاثیرات غیر منتظره ای در طرف مصرف کننده داشته باشد. در شبکه های دوستیابی، اجازه دسترسی بیش از حد به مردان، ممکن است از نظر زنان ناخوشایند باشد.
بنابراین اگر شما دو تیم مختلف داشته باشید که بر روی بهبود دو معیار جداگانه در طرف تولیدکننده و مصرف کننده فعالیت کنند، باز هم فعالیت یکی از تیم ها می تواند روی روند فعالیت تیم دیگر تاثیر منفی بگذارد.
پس چگونه می توان راجع به معیار های پلتفرم ها تصمیم گیری کرد؟
کسب وکارهایی که تعاملات را ممکن می سازند
اگر بخواهیم ماهیت ” تفکر پلتفرمی ” را در یک خط خلاصه کنیم، باید بگوییم:
کسب و کارهای امروز، کسب و کارهایی هستند که تعاملات را ممکن می سازند.
این موضوع نیز خیلی شبیه به هدف فرمانده است که پیشتر به آن اشاره کردیم و پیامدهای مهمی دارد. بدون درنظر گرفتن بزرگی کسب وکار یا پیچیدگی عملیات ها، هدف باید همیشه بهینه سازی تعامل اصلی باشد.
۱. تعامل اصلی ای که پلتفرم شما آن را ممکن می سازد، شناسایی کنید.
۲. تمامی گلوگاه ها و محدودیت های تعامل اصلی را از بین ببرید تا مطمئن شوید که هر تعامل از طریق تولید، گزینش و مصرف به طور کامل انجام می شود.
۳. مطمئن شوید که تعامل اصلی قابل تکرار است و غالبا تکرار می شود.
از منظر بحث معیارها، این بدان معنا است که معیار اصلی که همه چیز را تحت کنترل دارد، باید تعامل ها را بسنجد.
کیفیت به عنوان ارزش
برخی پلتفرم ها با ایجاد محتوای باکیفیت، ارزش زیادی خلق می کنند. پلتفرم Reddit، یکی از این پلتفرم هاست که در آن گزینش محتوا از تولید یا مصرف آن مهم تر است. این دسته از پلتفرم ها از سیستم های تعیین اعتبار کاربران استفاده کرده و با ایجاد چرخه های بازخورد، کاربران را به تعامل بیشتر و افزایش اعتبار ترغیب می کنند و از این موارد در فرآیند گزینش بهره میبرند.
جلب توجه بازار
در پلتفرم هایی که واحد های اصلی ارزش در آنها محتواست مانند یوتیوب، Medium و Quora، جلب توجه مصرف کننده ها یکی از معیارهای کلیدی محسوب می شود. تعیین تعداد ویدئو ها و مقاله های آپلود شده یا تعداد ویدئو های دیده شده یا مقالات خوانده شده اغلب کافی نیست. این ها همگی معیاری برای تولید و مصرف محتواست و نه گزینش. علاوه بر اینها ما به برخی از شاخص های کیفیت نیز نیاز داریم.
به همین دلیل است که بسیاری از این پلتفرم ها، به دنبال شناسایی محتواهایی هستند که کمترین درصد مشارکت از طرف کاربران را دارند. سایت Medium تعداد بازدید و مطالعه را به صورت جداگانه نشان میدهد تا نشان دهد از مصرف کنندگان انتظار حداقل میزان تعهد و مشارکت برای تعیین کیفیت محتواها را دارد.
خطای انتخاب معیارهای ساده و راحت
۱. میزان تولید محتوا، رایج ترین معیاری است که اغلب مد نظر قرار می گیرد. تعداد اپلیکیشن ها، ویدئو ها، فروشنده ها و غیره، همه اینها گمراه کننده اند.
۲. در مورد آن دسته از پلتفرم هایی که توجه بازار را به خود جلب می کنند، مصرف و استفاده از محتوا، رایج ترین معیار است. البته انتخاب چنین معیارهایی، خود، پیشرفت محسوب می شود اما هم چنان معیاری برای سنجش کیفیت به حساب نمی آیند.
۳. گزینش به ندرت به عنوان یک معیار مد نظر قرار می گیرد در حالیکه مهمترین معیاری است که سلامت پلتفرم نشان میدهد.
۴. میزان معاملات که باید مورد بررسی قرار گیرد بسته به نوع پلتفرم متغیر است. در بعضی موارد، تعداد معاملات کفایت می کند. این در حالیست که در برخی دیگر، مقدار معامله اهمیت بیشتری دارد.
۵. معیاری که به بهترین شکل تعاملات پلتفرم را توصیف می کند در طول چرخه عمر پلتفرم تغییر خواهد کرد و شناسایی زمان هایی که این تغییر رخ می دهد بسیار مهم است. شرکت ها زمانی که کسب و کار خود را گسترش می دهند غالبا مرتکب اشتباه می شوند و روی معیارهای قدیمی تمرکز می کنند. در حالیکه شناسایی و بررسی معیار کلیدی در هر زمان، بسیار مهم است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.